ساسی مانکن، یک پدیده اجتماعی و عصبی: تحلیل عمیق شکاف نسل‌ها و فرمول موفقیت یک موسیقی

زلزله فرهنگی سالانه

هر سال، حوالی اسفند ماه، جامعه ایران خود را برای یک زلزله فرهنگی کوچک اما پر سر و صدا آماده می‌کند: انتشار موزیک ویدئوی جدید ساسی مانکن. این دیگر یک اتفاق موسیقایی ساده نیست؛ یک رویداد اجتماعی برنامه‌ریزی شده و دقیق است. پیش از انتشار، با تیزرهای کوتاه و جنجالی، نبض شبکه‌های اجتماعی به شمارش می‌افتد. سپس، در لحظه انتشار، انفجاری از واکنش‌ها رخ می‌دهد. در چند ساعت، کلیپ جدید میلیون‌ها بار دیده می‌شود، در تمام گروه‌های خانوادگی و دوستانه به اشتراک گذاشته می‌شود، و به موضوع اصلی بحث، جدل، خشم، خنده و تولید بی‌وقفه «میم»ها و محتوای جانبی تبدیل می‌گردد.

مردی در میان دو دنیای متضاد، نماد تضاد بین موفقیت‌های ظاهری و چالش‌های اجتماعی

ساده‌ترین و شاید راحت‌ترین کار، تقلیل دادن این پدیده به برچسب‌هایی چون «ابتذال»، «موسیقی بی‌کیفیت» یا «تهاجم فرهنگی» است. اما این تحلیل، مانند پاک کردن صورت مسئله و نادیده گرفتن پیچیدگی‌های آن است. سوال اصلی این نیست که «چرا این کلیپ‌ها مبتذل هستند؟»، بلکه این است که «چرا این “ابتذال” برنامه‌ریزی‌شده، تا این حد موفق، فراگیر و تأثیرگذار است؟» چرا یک خواننده با آثاری که از نظر هنری محل نقد جدی هستند، می‌تواند کل گفتمان فرهنگی یک کشور را برای هفته‌ها به تسخیر خود درآورد؟

این مقاله از سلامت روان، تلاشی است برای عبور از نقدهای سطحی و واکنشی. ما با استفاده از ابزارهای جامعه‌شناسی برای تحلیل لایه‌های اجتماعی و شکاف‌های نسلی، و علوم اعصاب (Neuroscience) برای کالبدشکافی فرمول‌های روانشناختی به کار رفته در این آثار، این پدیده را بررسی می‌کنیم. هدف این است که بفهمیم چرا ساسی مانکن، بیش از یک خواننده، یک پدیده پیچیده، چندوجهی و آینه‌ای تمام‌نما از تضادهای جامعه امروز ایران است.

بخش اول: آیا ساسی مانکن «موفق» است؟ نگاهی به معیارهای متناقض موفقیت

برای تحلیل پدیده ساسی مانکن، ابتدا باید به یک سوال اساسی پاسخ دهیم: آیا او واقعاً یک هنرمند موفق است؟ پاسخ به این سوال، کاملاً بستگی به این دارد که ما «موفقیت» را چگونه و با چه معیاری تعریف کنیم. در مورد ساسی، ما با سه تعریف کاملاً متفاوت و حتی متضاد از موفقیت روبرو هستیم که هر یک، بخشی از واقعیت را روشن می‌کنند.

۱. موفقیت از دیدگاه «بازار» و «اقتصاد توجه»

اگر موفقیت را با معیارهای دنیای امروز، یعنی میزان دیده شدن (Reach)، درگیر کردن مخاطب (Engagement)، تأثیرگذاری (Impact) و توانایی جذب و فروش «توجه» بسنجیم، ساسی مانکن نه تنها موفق، بلکه یک غول رسانه‌ای است.

پادشاه اقتصاد توجه: در قرن بیست و یکم، با ارزش‌ترین و کمیاب‌ترین کالا، دیگر نفت یا طلا نیست؛ «توجه انسان» است. شرکت‌های بزرگ فناوری، رسانه‌ها و برندها برای ثانیه‌ای از توجه ما، میلیاردها دلار هزینه می‌کنند. ساسی استاد به دست آوردن این کالای گران‌بها، آن هم به صورت رایگان، است. هر کلیپ او در چند روز به اندازه‌ای دیده می‌شود که کل بودجه‌های فرهنگی و هنری کشور در یک سال دیده نمی‌شوند. او با استراتژی دقیق (انتشار تیزر، استفاده از چهره‌های جنجالی، انتخاب زمان‌بندی هوشمندانه در آستانه نوروز) یک کمپین بازاریابی کامل و بی‌نقص را اجرا می‌کند. او به خوبی نبض مخاطب هدف خود (کودکان، نوجوانان و جوانان) را می‌شناسد، محصولی دقیقاً مطابق سلیقه و زبان آن‌ها تولید می‌کند و با هر کلیپ، برای چند هفته به موضوع اصلی بحث در کل کشور تبدیل می‌شود. از این منظر، یعنی از دیدگاه یک استراتژیست بازاریابی دیجیتال یا یک متخصص علوم داده، موفقیت او خیره‌کننده، قابل تدریس و غیرقابل انکار است.

۲. موفقیت از دیدگاه «هنر» و «فرهنگ»

اما اگر متر و معیار خود را از اعداد و ارقام به ارزش‌های کیفی تغییر دهیم و موفقیت را با معیارهای هنری و فرهنگی بسنجیم، داستان کاملاً برعکس می‌شود.

ارزش هنری در برابر محبوبیت: از این دیدگاه، موفقیت یک اثر به عواملی چون پیچیدگی هارمونیک و ملودیک موسیقی، عمق و خلاقیت در شعر و کلام، نوآوری در اجرا و تأثیر مثبت و تعالی‌بخش فرهنگی آن بستگی دارد. منتقدان موسیقی و فرهنگ، آثار ساسی را از این جنبه‌ها کاملاً مردود می‌دانند. آن‌ها معتقدند موسیقی او از ساده‌ترین و تکراری‌ترین الگوهای ریتمیک پیروی می‌کند، اشعارش سطحی، بی‌محتوا و گاهی فاقد انسجام روایی هستند، و تأثیر فرهنگی‌اش بر زبان و رفتار نسل جوان، مخرب و «مبتذل» است. از این منظر، او هنرمندی است که به جای خلق اثر هنری، یک محصول مصرفی و یک‌بارمصرف تولید می‌کند.

مثال فست‌فود: موفقیت ساسی از این دیدگاه، دقیقاً مانند موفقیت یک برند فست‌فود زنجیره‌ای جهانی است. این برندها بسیار محبوب، پرفروش، قابل دسترس و سودآور هستند. آن‌ها فرمول دقیق «نقطه لذت» (Bliss Point) مغز انسان را با ترکیب حساب‌شده چربی، نمک و شکر هدف قرار می‌دهند. اما هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که این غذاها دارای ارزش غذایی بالایی هستند و در درازمدت، مصرف بی‌رویه آن‌ها برای سلامت مضر است. ساسی نیز با فرمول دقیق موسیقایی خود، نقطه لذت آنی مغز را هدف می‌گیرد، اما از نظر منتقدان، این محصول فاقد «ارزش غذایی هنری» و در بلندمدت برای سلامت فرهنگی جامعه، مضر است.

۳. موفقیت به مثابه یک «پدیده اجتماعی»

این مهم‌ترین، عمیق‌ترین و کلیدی‌ترین نگاه به موفقیت اوست. از دیدگاه جامعه‌شناسی، یک پدیده زمانی «موفق» یا «مهم» تلقی می‌شود که بتواند مانند یک آینه، واقعیت‌ها، تضادها، شکاف‌ها و اضطراب‌های پنهان یک جامعه را با وضوح خیره‌کننده‌ای بازتاب دهد. از این نظر، ساسی به شکل بی‌نظیری موفق است.

آینه دقیق شکاف نسل‌ها: موفقیت انفجاری او، بیش از هرچیز، موفقیت در به تصویر کشیدن یک گسست عمیق فرهنگی و نسلی است. او به ما نشان می‌دهد که نسل جدید در دنیایی کاملاً متفاوت با دنیای والدین، معلمان و سیاست‌گذاران خود زندگی می‌کند؛ دنیایی با زبان، ارزش‌ها، قهرمانان و سرگرمی‌های خاص خود که رسانه‌های رسمی نه تنها درکی از آن ندارند، بلکه فعالانه آن را انکار یا سرکوب می‌کنند. جدال هر ساله در گروه‌های خانوادگی بر سر کلیپ جدید او، یک درام کوچک از همین شکاف بزرگ است: فرزندان آن را به عنوان سرگرمی و بخشی از فرهنگ خود می‌بینند، و والدین آن را نماد فروپاشی ارزش‌ها.

نماد یک خلاء بزرگ: ساسی مانکن نماد یک خلاء فرهنگی عظیم است که توسط نهادهای رسمی ایجاد شده. موفقیت او، فریاد بلند این واقعیت است که رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی رسمی در تولید محتوای شاد، ریتمیک و جذاب برای نسل جوان، شکست خورده‌اند. در غیاب محتوای مناسبی که بتواند به نیاز طبیعی جوانان برای شادی، رقص و هیجان پاسخ دهد، این خلاء توسط بازیگران غیررسمی و باهوشی مانند ساسی پر می‌شود. او در واقع محصول ناکارآمدی سیستم فرهنگی رسمی است.

بنابراین، ساسی مانکن به طور همزمان، از یک منظر یک «سلطان توجه» و استراتژیست موفق، از منظری دیگر یک «هنرمند ناموفق» و فاقد اعتبار، و از مهم‌ترین منظر، یک «پدیده اجتماعی بسیار موفق» و قابل تأمل است. موفقیت او نه در کیفیت هنرش، بلکه در توانایی‌اش برای آشکار کردن مهم‌ترین تضادهای فرهنگی جامعه امروز ایران نهفته است.

بخش دوم: چرا این آهنگ‌ها در ذهن ما گیر می‌کنند؟ (نگاهی از منظر علوم اعصاب)

جذابیت و همه‌گیری ویروسی آثار ساسی مانکن، فقط یک پدیده اجتماعی نیست، بلکه ریشه‌های عمیق و حساب‌شده‌ای در نحوه کارکرد مغز ما دارد. این آثار مانند یک ویروس مغزی (Mind Virus) طراحی شده‌اند که با بهره‌گیری از میان‌برهای شناختی و روانشناختی، به راحتی وارد ذهن شده، تکثیر می‌شوند و کنترل بخشی از توجه ما را به دست می‌گیرند. برای درک این موضوع، باید به سه فرمول کلیدی که در این آثار به کار رفته، توجه کنیم.

۱. مغز تنبل ما عاشق تکرار است: رمز موفقیت ملودی‌های ساده

مغز انسان برای بقا، طوری تکامل یافته که تا حد ممکن انرژی را ذخیره کند. پردازش اطلاعات پیچیده، مبهم و جدید، انرژی زیادی مصرف می‌کند. به همین دلیل، مغز ما به طور طبیعی به سمت الگوهای ساده، قابل پیش‌بینی و تکرارشونده گرایش دارد. این اصل، کلید اصلی موفقیت ملودی‌های ساسی است.

ساختار موسیقی کودکانه: از نظر ساختاری، موسیقی ساسی دقیقاً مانند شعرهای کودکانه (مثل «یه توپ دارم قلقلیه» یا «تولد تولد») عمل می‌کند. یک ریتم بسیار ساده و آشنا (معمولاً ریتم‌های رقص لاتین یا عربی که برای مغز جهانی ما آشنا هستند) و یک ملودی کوتاه، جذاب و به شدت تکرارشونده. این ساختار، برای مغز مانند یک مسیر صاف و آسفالت‌شده است؛ به راحتی و بدون هیچ چالش شناختی آن را طی می‌کند. در نتیجه، به سرعت آن را یاد گرفته و در حافظه کوتاه‌مدت و بلندمدت خود ثبت می‌کند. در مقابل، یک قطعه موسیقی پیچیده کلاسیک یا جز، مانند یک مسیر کوهستانی پرپیچ‌وخم و ناشناخته است که پیمودن آن به تلاش، تمرکز و انرژی ذهنی نیاز دارد.

پدیده «کِرم گوش» (Earworm): همین سادگی و تکرار بی‌وقفه، باعث ایجاد پدیده «کِرم گوش» می‌شود؛ یعنی آن حالت آزاردهنده‌ای که یک قطعه موسیقی در ذهن ما گیر می‌کند و مدام به صورت ناخودآگاه تکرار می‌شود. این نشان می‌دهد که موسیقی آنقدر ساده و کم‌هزینه برای پردازش بوده که مغز آن را به صورت یک چرخه بی‌پایان، در پس‌زمینه و بدون نیاز به توجه آگاهانه، پردازش می‌کند. این ویژگی، بهترین و قوی‌ترین مکانیزم برای همه‌گیر شدن و تکثیر یک آهنگ در جامعه است.

۲. قلاب‌های غافلگیری: چگونه مغز به دیدن کلیپ «معتاد» می‌شود؟

اگر همه‌چیز فقط تکرار بود، مغز به سرعت خسته و دلزده می‌شد. جادوی اصلی فرمول ساسی در ترکیب هوشمندانه «سادگی و پیش‌بینی‌پذیری ملودی» با «غافلگیری و پیش‌بینی‌ناپذیری محتوا» است. این ترکیب، سیستم پاداش مغز ما را به بازی می‌گیرد و یک چرخه اعتیادآور ایجاد می‌کند.

آشنایی + شگفتی = دوپامین: ملودی ساده و ریتم آشنا، مغز را در یک حالت امن و راحت نگه می‌دارد. مغز پیش‌بینی می‌کند که در ثانیه بعد چه چیزی را خواهد شنید. سپس، هر چند ثانیه، یک «قلاب غافلگیری» پرتاب می‌شود: یک رقص عجیب و غیرمنتظره، یک کلمه نامتعارف و جنجالی در شعر («دکتر» یا «برادران لیلا»)، یک تصویر بحث‌برانگیز (حضور یک چهره معروف یا یک مدل خاص)، یا یک شوخی بصری غیرمنتظره. هر کدام از این قلاب‌ها، یک «خطای پیش‌بینی مثبت» (Positive Prediction Error) در مغز ایجاد کرده و باعث ترشح مقداری دوپامین می‌شود. دوپامین هورمونی است که به ما حس لذت و پاداش می‌دهد و ما را تشویق می‌کند تا آن کار را برای دریافت پاداش مجدد، تکرار کنیم.

ایجاد چرخه اعتیادآور: این فرآیند، یک چرخه کوچک و قدرتمند می‌سازد. مغز برای دریافت دوباره آن حس لذت ناشی از غافلگیری، مشتاقانه منتظر قلاب بعدی می‌ماند و همین باعث می‌شود که نتوانید از دیدن کلیپ دست بکشید یا بخواهید بلافاصله آن را دوباره تماشا کنید. این دقیقاً همان مکانیزمی است که در اسلات ماشین‌های قمار، بازی‌های ویدیویی یا بالا و پایین کردن بی‌پایان صفحه اینستاگرام نیز مغز ما را درگیر و معتاد می‌کند.

۳. بمباران تصویری: چرا کودکان نمی‌توانند چشم از آن بردارند؟

مغز کودکان و نوجوانان هنوز در حال توسعه است. به طور خاص، بخش «قشر پیشانی» (Prefrontal Cortex) مغز آن‌ها که مسئول عملکردهای اجرایی مانند کنترل توجه، تصمیم‌گیری منطقی و مهار تکانه‌هاست، به اندازه یک بزرگسال قوی و یکپارچه نیست. به همین دلیل، آن‌ها در برابر تحریکات حسی شدید و پاداش‌های آنی، بسیار آسیب‌پذیرتر هستند.

تسخیر کامل توجه از پایین به بالا: کلیپ‌های ساسی، یک بمباران تصویری تمام‌عیار هستند. رنگ‌های بسیار تند و جیغ، کات‌های بسیار سریع و ریتمیک (گاهی هر یک یا دو ثانیه یک تصویر جدید)، و حرکات رقص دائمی و پرانرژی. این حجم از تحریک تصویری، سیستم توجه «از پایین به بالا» (Bottom-up Attention) مغز را هدف می‌گیرد؛ سیستمی که به صورت غیرارادی و واکنشی به محرک‌های برجسته محیطی (نور، رنگ، حرکت) پاسخ می‌دهد. این سیل اطلاعات تصویری، تمام منابع توجه مغز در حال توسعه کودک را به خود جذب می‌کند و سیستم توجه «از بالا به پایین» (Top-down Attention) او را که مسئول تمرکز ارادی است، از کار می‌اندازد. در نتیجه، کودک به صورت فیزیولوژیک، توانایی نگاه کردن به جای دیگر یا فکر کردن به موضوعی دیگر را از دست می‌دهد و در برابر صفحه نمایش، عملاً هیپنوتیزم می‌شود. این جذابیت، بیش از آنکه یک انتخاب آگاهانه از سوی کودک باشد، یک واکنش طبیعی و غیرارادی مغز او به این سطح از تحریکات مهندسی‌شده است.

نتیجه‌گیری: ساسی، نشانه است، نه خودِ بیماری

ساسی مانکن یک خواننده ساده یا یک پدیده مبتذل گذرا نیست. او محصول هوشمند و پیچیده زمانه خود است؛ یک پدیده اجتماعی و عصبی که موفقیت حیرت‌انگیزش دقیقاً در محل تلاقی شکاف‌های عمیق اجتماعی، ناکارآمدی و ناتوانی رسانه‌های رسمی، و مهندسی هوشمندانه محتوایی قرار دارد که برای مغز انسان، به خصوص مغز نسل جوان، به شدت جذاب و گیراست.

تقلیل دادن او به «ابتذال» و تلاش برای حذف، فیلتر کردن یا ممنوعیت او، مانند آن است که دماسنج را به خاطر نشان دادن تب بشکنیم. ساسی مانکن، خود بیماری نیست؛ او تب و نشانه یک بیماری عمیق‌تر در بدن فرهنگی و اجتماعی ماست. او یک زنگ خطر است که به ما می‌گوید شکاف بین دنیای رسمی و دنیای واقعی جوانان ایرانی، به یک دره تبدیل شده است.

برای فهم آینده ایران و نسل جدید آن، به جای فیلتر کردن ساسی، باید به دقت به دلایلی گوش دهیم که چرا میلیون‌ها کودک و نوجوان ایرانی، هر سال مشتاقانه منتظر انتشار آثار او هستند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. پاسخ به این سوال، بسیار مهم‌تر، عمیق‌تر و آشکارکننده‌تر از خود کلیپ‌های اوست. این پاسخ، نقشه راهی برای درک نسلی است که زبان، نیازها و رویاهایش را در جایی خارج از قاب‌های رسمی جستجو می‌کند. چالش اصلی، نه مبارزه با ساسی، بلکه خلق جایگزین‌هایی است که بتوانند به همان اندازه جذاب، اما به مراتب غنی‌تر و سالم‌تر باشند. تا آن روز، باید منتظر زلزله‌های فرهنگی سالانه بعدی باشیم.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید