صرع و آشتی با هیجانها: سفری برای آرامش ذهن در نوجوانان مبتلا به صرع
اجازه دهید بحث را با یک تصویر آغاز کنیم. نوجوانی را تصور کنید که در دریایی پرتلاطم شنا میکند. امواج هیجانات، که ویژگی طبیعی این دوران است، او را به هر سو میکشند: موج اضطراب امتحان، موج خشم از سوءتفاهم با یک دوست، موج تردید دربارهی آینده. این تصویر برای بسیاری از ما آشناست. حال، به این دریا یک جریان غیرقابلپیشبینی و قدرتمند دیگر اضافه کنید: بیماری صرع این جریان، نه تنها خود میتواند موجهای سهمگین (حملههای تشنجی) ایجاد کند، بلکه همواره «سایهی احتمالِ موج بعدی» را نیز بر ذهن نوجوان میاندازد.
صرع، بیش از آنکه مجموعهای از علائم بالینی و عصبی باشد، یک «تجربهی زیسته» است؛ تجربهای که بر تمام ابعاد زندگی فرد، از روابط اجتماعی و عملکرد تحصیلی گرفته تا درک او از خویشتن، سایه میافکند. چالش اصلی در اینجا صرفاً مدیریت حملهها نیست، بلکه مدیریت جهانی است که پس از تشخیص، پیرامون نوجوان شکل میگیرد؛ جهانی مملو از عدم قطعیت، نگرانی و گاه انزوای اجتماعی.
اخیراً پژوهشی ارزشمند در ایران انجام شده که به قلب این چالش زده است. این مطالعه به جای تمرکز صِرف بر جنبههای پزشکی بیماری، بر یک متغیر کلیدی و قدرتمند انگشت گذاشته است: تنظیم هیجان (Emotion Regulation). یافتههای این پژوهش، که در ادامه به تفصیل به آن خواهیم پرداخت، نشان میدهد که آموزش مهارتهای مدیریت هیجان به دختران نوجوانِ مبتلا به صرع، میتواند به شکل معناداری کیفیت سلامت روان آنها را بهبود بخشد. این مقاله میکوشد تا با الهام از نتایج این مطالعه، مفهوم «تنظیم هیجان» را کالبدشکافی کرده و یک راهنمای عملی و کاربردی برای نوجوانان، والدین و مربیان ترسیم کند. سفری که مقصد آن، نه حذف کامل امواج، بلکه یادگیری موجسواری ماهرانه بر دریای پرتلاطم زندگی است.
بخش اول: بازتعریف صرع؛ فراتر از تشنج
پیش از ورود به بحث اصلی، لازم است درک خود از صرع را کمی گسترش دهیم. در نگاه رایج و شاید کمی سادهانگارانه، صرع با حملات تشنجی مساوی پنداشته میشود. اما این تنها قلهی کوه یخی است که از آب بیرون زده. بخش پنهان و بزرگتر این کوه یخ، مجموعهای از چالشهای روانی-اجتماعی است که فرد به صورت روزمره با آنها دستوپنجه نرم میکند.
بار روانی عدم قطعیت: مهمترین بار روانی صرع، «اضطراب پیشبینی» (Anticipatory Anxiety) است. نوجوان مبتلا به صرع، همواره با این پرسش زندگی میکند: «حملهی بعدی کی و کجا اتفاق خواهد افتاد؟» این عدم قطعیت، ذهن را در حالت آمادهباش دائمی نگه میدارد و مانند یک نویز پسزمینه، بر تمرکز، آرامش و کیفیت خواب تأثیر منفی میگذارد.
چالشهای بینفردی: حساسیت در روابط، که در پژوهش مذکور به عنوان یکی از شاخصهای بهبودیافته ذکر شده، از همینجا نشأت میگیرد. نوجوان ممکن است از ترس قضاوت دیگران، تمسخر یا ترحم، از فعالیتهای اجتماعی کنارهگیری کند. یک نگاه ساده یا یک پرسش عادی از سوی همکلاسی، ممکن است به عنوان نشانهای از طردشدگی تفسیر شود. این حساسیت بیش از حد، خود میتواند به پرخاشگری یا انزوا منجر شود؛ دو روی یک سکه که ریشه در احساس ناامنی و درکنشدن دارند.
شکایتهای جسمانی: ذهن و بدن از یکدیگر جدا نیستند. اضطراب مزمن و استرس مداوم، خود را به شکل علائم جسمانی مانند سردرد، مشکلات گوارشی، خستگی مفرط و دردهای پراکنده نشان میدهند. این همان چیزی است که در علم روانشناسی به آن «جسمانیسازی» (Somatization) میگویند. کاهش این شکایتها پس از آموزش تنظیم هیجان در مطالعهی ایرانی، گواهی بر این پیوند عمیق است.
بنابراین، وقتی از «سلامت روان بهتر برای نوجوانان مبتلا به صرع» صحبت میکنیم، منظورمان چیزی فراتر از کنترل حملات است. منظورمان ساختن سپری روانی است که به نوجوان کمک کند تا در برابر این چالشهای ثانویه، استوارتر و توانمندتر بایستد. کلید ساخت این سپر، مفهومی به نام «تنظیم هیجان» است.

بخش دوم: «تنظیم هیجان» چیست و چرا کلید ماجراست؟
شاید اولین تصویری که با شنیدن عبارت «تنظیم هیجان» به ذهن میرسد، «کنترل احساسات» یا «سرکوب کردن» آنها باشد. این برداشت، نه تنها نادرست، بلکه خطرناک است. اجازه دهید این مفهوم را با دقت بیشتری تعریف کنیم.
تنظیم هیجان به معنای سرکوب هیجان نیست. هیجانات، مانند چراغهای هشدار روی داشبورد خودروی ما هستند. خشم، ترس، غم و شادی، هرکدام حامل پیامی حیاتی دربارهی وضعیت درونی و محیط بیرونی ما هستند. سرکوب هیجان، مانند کندن این چراغهاست. ممکن است برای مدتی صدای هشدار را نشنویم، اما مشکل اساسی موتور همچنان پابرجاست و دیر یا زود خود را به شکلی شدیدتر و مخربتر نشان خواهد داد. انفجارهای خشم ناگهانی یا دورههای افسردگی عمیق، اغلب نتیجهی هیجانات سرکوبشده هستند.
تنظیم هیجان، فرایندی آگاهانه است. این فرایند شامل مجموعهای از مهارتهاست که به ما کمک میکند:
- شناسایی و درک هیجان: اولین گام این است که بدانیم «چه احساسی» داریم. آیا این حس، اضطراب است یا هیجان؟ آیا خشم است یا ناامیدی؟ نامگذاری دقیق هیجان، اولین قدم برای مدیریت آن است.
- پذیرش هیجان: به رسمیت شناختن اینکه «داشتن این احساس طبیعی و مجاز است». ما احساسات خود را انتخاب نمیکنیم، اما میتوانیم پاسخ خود به آنها را انتخاب کنیم.
- تحلیل پیام هیجان: از خود بپرسیم: «این احساس به من چه میگوید؟» ترس ممکن است بگوید «مراقب باش»، و خشم شاید بگوید «مرزهای من نادیده گرفته شده است».
- انتخاب پاسخ هوشمندانه: پس از درک پیام، میتوانیم واکنشی را انتخاب کنیم که در بلندمدت به نفع ما باشد، نه واکنشی تکانشی و آنی.
پژوهش مورد بحث نیز دقیقاً بر پایهی همین مهارتها طراحی شده بود. در جلسات آموزشی، نوجوانان یاد میگرفتند افکار خودکاری که آتش هیجان را شعلهور میکند شناسایی کنند (مثلاً فکر «اگر در کلاس تشنج کنم، همه مرا مسخره میکنند»)، با موقعیتهای اضطرابآور به صورت تدریجی مواجهه شوند (به جای اجتناب کامل)، و برداشتهای فاجعهآمیز خود را بازنگری کنند. این فرایند، به زبان ساده، یعنی تبدیل شدن از بردهی هیجانات به مدیر هوشمند آنها.
بخش سوم: جعبهابزار عملی برای نوجوان: هفت مهارت روزانه برای ساختن آرامش
نظریهها تا زمانی که به عمل تبدیل نشوند، بیفایدهاند. بخش زیر، با الهام از یافتههای پژوهش و اصول درمان شناختی-رفتاری، هفت تمرین ساده و کاربردی را ارائه میدهد که هر نوجوانی میتواند از همین امروز برای ساختن آرامش درونی خود آغاز کند.
۱. لنگرگاه تنفس: بازدمی طولانیتر برای ذهنی آرامتر
- چرا؟ سیستم عصبی ما به ریتم تنفس بسیار حساس است. دمهای کوتاه و سریع، پیام «خطر» و «جنگ و گریز» را به مغز مخابره میکند. در مقابل، بازدمهای آرام و طولانیتر، سیستم عصبی پاراسمپاتیک (بخش «آرامسازی» بدن) را فعال کرده و پیام «همه چیز امن است» را ارسال میکند. این تکنیک ساده، یک ابزار قدرتمند برای کاهش فوری اضطراب و نشانههای جسمانی آن است.
- چطور؟ در مکانی آرام بنشینید. چشمها را ببندید یا به نقطهای در مقابل خود خیره شوید. به آرامی از طریق بینی به مدت ۳ ثانیه هوا را به داخل بکشید (دم). سپس، هوا را بسیار آرامتر، طی ۶ ثانیه از طریق دهان خارج کنید (بازدم). این چرخه را ۶ تا ۱۰ بار تکرار کنید. تمرکز خود را بر حس خروج هوا از بدنتان بگذارید.
- نکتهی کلیدی: اگر در ابتدا احساس سرگیجه کردید، طبیعی است. چند نفس عادی بکشید و دوباره تلاش کنید. مهم، طولانیتر بودن بازدم نسبت به دم است.
۲. کارآگاه هیجانات: هنر نامگذاری احساس
- چرا؟ تحقیقات عصبشناسی نشان میدهد که صرفاً «نامگذاری» یک هیجان (مثلاً گفتن «من الان احساس اضطراب میکنم»)، فعالیت در آمیگدال (مرکز هیجانی مغز) را کاهش و فعالیت در قشر پیشپیشانی (مرکز تفکر منطقی) را افزایش میدهد. این کار، فاصله ای بین شما و هیجان ایجاد میکند و به شما قدرت انتخاب میدهد.
- چطور؟ یک دفترچه کوچک یا بخشی در یادداشتهای گوشی خود به این کار اختصاص دهید. روزی ۳-۴ بار از خود بپرسید: «در این لحظه دقیقاً چه احساسی دارم؟» سعی کنید از واژههای دقیق استفاده کنید: «کلافه»، «مأیوس»، «دلنگران»، «شرمگین»، «ذوقزده». سپس یک قدم فراتر بروید و از خود بپرسید: «این احساس در کجای بدن من حس میشود؟»
- نکتهی کلیدی: در ابتدا ممکن است پیدا کردن واژهی دقیق سخت باشد. میتوانید از مقیاس ۱ تا ۱۰ برای شدت احساس استفاده کنید: «خشم: ۷ از ۱۰». به تدریج دایره واژگان هیجانی شما غنیتر خواهد شد.
۳. قانون پنج دقیقه: غلبه بر اینرسی و اهمالکاری
- چرا؟ اضطراب و خلق پایین، اغلب منجر به فلج تحلیلی و اهمالکاری میشود. کوهی از تکالیف یا یک اتاق نامرتب، میتواند غیرقابلغلبه به نظر برسد. «قانون پنج دقیقه» با شکستن کارهای بزرگ به قدمهای بسیار کوچک، مقاومت اولیه ذهن را دور میزند.
- چطور؟ به خود بگویید: «من فقط برای ۵ دقیقه این کار را انجام خواهم داد.» تایمر را تنظیم کنید و شروع کنید. فقط ۵ دقیقه درس بخوانید، فقط ۵ دقیقه اتاق را مرتب کنید، فقط ۵ دقیقه یک ایمیل را بنویسید. پس از ۵ دقیقه، آزاد هستید که متوقف شوید. اما در اغلب موارد، نیروی اینرسی اولیه شکسته شده و تمایل به ادامه دادن خواهید داشت.
- نکتهی کلیدی: این تکنیک به ویژه برای کاهش شکایتهای جسمانی ناشی از استرس (که در مطالعه به آن اشاره شد) مؤثر است، زیرا با ایجاد حس پیشرفت و کنترل، سطح هورمونهای استرس را کاهش میدهد.
۴. «منپیام»: معماری یک گفتوگوی امن
- چرا؟ حساسیت بینفردی اغلب از سوءتفاهمها و ارتباطات غیرمستقیم ناشی میشود. جملاتی که با «تو» شروع میشوند (مثلاً «تو هیچوقت به من گوش نمیدی») حالت تدافعی در طرف مقابل ایجاد میکنند. «منپیام» با تمرکز بر احساسات و نیازهای شما، فضا را برای یک گفتوگوی سازنده باز میکند.
- چطور؟ از این الگو استفاده کنید: «وقتی تو [رفتار مشخص طرف مقابل] را انجام میدهی، من احساس [احساس شما] میکنم، چون نیاز من به [نیاز شما] برآورده نمیشود. آیا ممکن است [درخواست مشخص شما]؟»
- مثال: به جای «چرا همیشه وسط حرفم میپری؟»، بگویید: «وقتی وسط صحبت من حرف میزنی، من احساس نادیدهگرفتهشدن میکنم، چون نیاز دارم حرفهایم کامل شنیده بشه. ممکنه اجازه بدی جملهام تموم بشه؟»
- نکتهی کلیدی: این الگو، پرخاشگری را به یک درخواست محترمانه تبدیل کرده و احتمال همکاری طرف مقابل را به شدت افزایش میدهد.
۵. بهداشت خواب دیجیتال: ۳۰ دقیقه حریم برای مغز
- چرا؟ نور آبی ساطعشده از صفحات نمایشگر (موبایل، تبلت)، تولید ملاتونین (هورمون خواب) را در مغز مختل میکند. خواب باکیفیت یکی از مهمترین ستونهای ثبات خلقی و سلامت روان است. بهبود خواب میتواند به طور مستقیم به کاهش اضطراب و علائم جسمانی کمک کند.
- چطور؟ یک قانون ساده برای خود وضع کنید: ۳۰ تا ۶۰ دقیقه قبل از زمان خواب، تمام صفحات نمایشگر خاموش شوند. گوشی خود را در اتاقی دیگر به شارژ بزنید. در این زمان، به فعالیتهای آرامبخش بپردازید: کتاب خواندن (نسخه چاپی)، گوش دادن به موسیقی ملایم، نوشتن یادداشتهای روزانه یا انجام تمرین تنفس.
- نکتهی کلیدی: این تمرین نه تنها برای نوجوان، بلکه برای تمام اعضای خانواده مفید است و اجرای دستهجمعی آن، موفقیتش را تضمین میکند.
۶. نردبان شجاعت: مواجهه تدریجی با ترسها
- چرا؟ اجتناب و فرار از موقعیتهای ترسآور (مانند ارائه در کلاس، شرکت در یک جمع جدید)، در کوتاهمدت اضطراب را کم میکند، اما در بلندمدت، آن ترس را به یک غول بزرگ و شکستناپذیر تبدیل میکند. مواجهه تدریجی، به مغز شما یاد میدهد که «این موقعیت آنقدرها هم که فکر میکردی خطرناک نیست».
- چطور؟ یک نردبان برای ترس خود بسازید. فرض کنید ترس شما «صحبت کردن در جمع» است.
- پله اول (آسانترین): پرسیدن یک سؤال کوتاه از معلم در کلاسی که احساس راحتی میکنید.
- پله دوم: پاسخ دادن به سؤالی که معلم از کل کلاس میپرسد.
- پله سوم: ارائه یک گزارش دو دقیقهای فقط برای دوست صمیمیتان.
- پله دهم (سختترین): ارائه یک کنفرانس ده دقیقهای برای کل کلاس. هر بار یک پله را تمرین کنید تا در آن احساس راحتی کنید، سپس به سراغ پله بعدی بروید.
- نکتهی کلیدی: همیشه برنامه ایمنی خود را در نظر داشته باشید و این تمرینات را با هماهنگی مشاور یا پزشک خود انجام دهید. هدف، به چالش کشیدن خود است، نه آسیب زدن.
۷. بازنویسی داستان ذهن: از «فکر داغ» تا «فکر متعادل»
- چرا؟ اغلب این خودِ رویدادها نیستند که ما را آشفته میکنند، بلکه «تفسیر» ما از آن رویدادهاست. افکار خودکار منفی یا «افکار داغ»، مانند بنزینی هستند که روی آتش هیجان ریخته میشوند. یادگیری به چالش کشیدن این افکار، شدت هیجانات منفی را به شکل چشمگیری کاهش میدهد.
- چطور؟ از یک جدول سهستونی استفاده کنید:
- ستون اول (موقعیت و فکر داغ): «معلم در کلاس از من سؤال پرسید و من نتوانستم جواب بدهم. فکر داغ: من یک احمق تمامعیارم و همه این را فهمیدند.»
- ستون دوم (احساس و شدت آن): «شرمندگی ۹/۱۰، اضطراب ۸/۱۰».
- ستون سوم (فکر متعادل): «من نتوانستم به یک سؤال جواب بدهم. این به معنای حماقت من نیست. بسیاری از دانشآموزان دیگر هم گاهی جواب سؤالات را نمیدانند. این اتفاق، تمام شخصیت و هوش مرا تعریف نمیکند. دفعه بعد بیشتر مطالعه خواهم کرد.»
- نکتهی کلیدی: هدف، تفکر مثبت افراطی نیست، بلکه رسیدن به یک دیدگاه «واقعبینانه و منصفانه» است.

بخش چهارم: اکوسیستم حمایت؛ نقش والدین و مدرسه
سفر آشتی با هیجانات، یک سفر انفرادی نیست. نوجوان به یک اکوسیستم حمایتی نیاز دارد که در آن، والدین و مدرسه نقشی حیاتی ایفا میکنند.
نسخه والدین: باغبانی، نه مهندسی وظیفه والدین، مهندسی و کنترل کامل فرزند نیست، بلکه فراهم کردن خاکی غنی و محیطی امن برای رشد است؛ درست مانند یک باغبان.
- اعتبارسنجی احساسات: به جای گفتن «این که ترس نداره» یا «اینقدر حساس نباش»، از جملاتی مانند «میفهمم که این موضوع نگرانت کرده» یا «به نظر میاد خیلی عصبانی هستی، حق داری» استفاده کنید. این کار به نوجوان نشان میدهد که احساساتش دیده و پذیرفته میشود.
- ایجاد محیط قابل پیشبینی: یک روتین مشخص برای خواب، غذا و درس، به مغز نوجوان پیام ثبات و امنیت میدهد و از بار شناختی او میکاهد. خانه را به پناهگاهی آرام تبدیل کنید، نه یک میدان نبرد.
- الگوی تنظیم هیجان باشید: فرزندان ما بیش از آنکه به حرفهای ما گوش دهند، به رفتارهای ما نگاه میکنند. وقتی شما در ترافیک یا در مواجهه با یک مشکل، هیجانات خود را به شکل سالمی مدیریت میکنید، بهترین درس را به آنها میدهید.
نسخه مدرسه/مشاور: ساختن پل، نه دیوار مدرسه میتواند به میدانی برای اضطراب یا بستری برای رشد تبدیل شود.
- ایجاد «آدم امن»: هر نوجوان مبتلا به صرع باید حداقل یک نفر را در کادر مدرسه (مشاور، معلم پرورشی، یا یک معلم مورد اعتماد) بشناسد که در مواقع استرس یا پیش از بروز علائم، بتواند به او مراجعه کند.
- انعطافپذیری هوشمندانه: مداخلات کوچک اما مؤثر، مانند دادن زمان اضافی در امتحانات، اجازه برای استراحت کوتاه در میان کلاس، یا فراهم کردن یک مکان آرام برای تجدید قوا، میتواند تفاوت بزرگی در عملکرد تحصیلی و سلامت روان نوجوان ایجاد کند.
- تمرکز بر تلاش، نه فقط نتیجه: بازخوردها باید بر فرآیند و تلاشی که نوجوان برای مدیریت شرایط خود میکند متمرکز باشد. جملهی «تلاشت برای ارائه دادن این مطلب، با وجود استرسی که داشتی، ستودنی بود» بسیار مؤثرتر از «نمرهات خوب نشد» است.
جمعبندی: از مدیریت بیماری تا رهبری زندگی
پژوهش ارزشمندی که مبنای این مقاله قرار گرفت، یک پیام روشن و امیدبخش دارد: با آموزش مهارتهای درست، میتوان کیفیت زندگی و سلامت روان نوجوانان مبتلا به صرع را به طور بنیادین بهبود بخشید. کاهش اضطراب، پرخاشگری، حساسیت بینفردی و شکایتهای جسمانی، دستاوردهای کوچکی نیستند؛ آنها اجزای سازندهی یک زندگی رضایتبخش و معنادار هستند.
«تنظیم هیجان» یک قرص جادویی نیست که تمام مشکلات را یکشبه حل کند. این یک مهارت است؛ مانند دوچرخهسواری یا نواختن یک ساز موسیقی. در ابتدا نیاز به تمرین، صبر و تکرار دارد. گاهی زمین میخوریم و گاهی نتی اشتباه میزنیم. اما با هر بار تمرین، مسیرهای عصبی جدیدی در مغز ما ساخته میشود و این مهارت، به بخشی طبیعی از وجود ما تبدیل میگردد.
برای نوجوان عزیز مبتلا به صرع، پیام نهایی این است: تو بیماریات نیستی. تو انسانی هستی که با یک چالش به نام صرع زندگی میکنی. این چالش، اگرچه سخت، اما میتواند به تو عمق، همدلی و قدرتی درونی ببخشد که بسیاری از همسالانت از آن بیبهرهاند. سفر آشتی با هیجانات، سفر بازپسگیری قدرت و تبدیل شدن از مسافر منفعل کشتی زندگی به ناخدایی است که میداند چگونه در طوفانیترین دریاها نیز سکان را به دست گرفته و به سوی ساحل آرامش حرکت کند.









