back to top
سه شنبه, آبان ۶, ۱۴۰۴
خانهآسیب‌های اجتماعیتراژدی الهه حسین‌نژاد: تحلیل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی قتلی که قابل پیشگیری بود

تراژدی الهه حسین‌نژاد: تحلیل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی قتلی که قابل پیشگیری بود

مقدمه: خطری که پشت صفحه موبایل کمین کرده بود

نام الهه حسین‌نژاد را بیشتر ما شنیده‌ایم و شاید پس از شنیدن ماجرای قتل او احساس غم و یا حس ناامنی را تجربه کردیم، اما هر روز میلیون‌ها نفر از ما از اپلیکیشن‌هایی مثل اسنپ و تپسی برای رفت‌وآمد استفاده می‌کنیم. با زدن یک دکمه روی گوشی، به برنامه‌ای اعتماد می‌کنیم که برایمان یک راننده پیدا کند و ما را سالم به مقصد برساند. ما به این شرکت‌های بزرگ اعتماد می‌کنیم که امنیت ما را تضمین کرده‌اند.

الهه حسین‌نژاد
الهه حسین‌نژاد

پرونده هولناک قتل الهه حسین‌نژاد، لحظه‌ای بود که نشان داد این اعتماد چقدر می‌تواند شکننده باشد. مرگ او فقط یک جنایت نبود؛ بلکه یک زنگ خطر برای همه ما بود. این فاجعه، مشکلات بزرگ‌تری را به ما نشان داد: خطرهای پنهان در دل همین تکنولوژی‌های جدید، فشارهای روانی سنگینی که مردم در جامعه تحمل می‌کنند، و کوتاهی شرکت‌های بزرگی که باید مسئولیت امنیت ما را بر عهده بگیرند.

این مقاله، با استفاده از تحلیل‌های حمیدرضا گودرزی، دادستان سابق، به این سوال پاسخ می‌دهد که چرا چنین اتفاق وحشتناکی رخ داد و چطور می‌شد از آن جلوگیری کرد. ما هم شخصیت قاتل را بررسی می‌کنیم و هم به مشکلات اجتماعی و ضعف‌های این برنامه‌ها می‌پردازیم که باعث شدند این فاجعه رخ دهد.

بخش اول: دنیای جدید تاکسی‌های اینترنتی: اعتماد بیشتر، خطرهای جدیدتر

تا همین چند سال پیش، روش ما برای گرفتن تاکسی کاملاً متفاوت بود. یا از آژانس سر کوچه‌مان ماشین می‌گرفتیم که راننده‌اش را می‌شناختیم، یا کنار خیابان برای تاکسی‌ای دست بلند می‌کردیم که تحت نظارت تاکسیرانی بود. یک حس آشنایی و اعتماد فیزیکی در کار بود.

اما با آمدن اپلیکیشن‌های اینترنتی، همه چیز عوض شد. حالا ما به جای شناختن راننده، به یک برنامه روی موبایل اعتماد می‌کنیم. ما به نام یک شرکت بزرگ و به سیستم امتیازدهی آن اطمینان می‌کنیم و فرض را بر این می‌گذاریم که آن شرکت، کارش را به درستی انجام داده و فردی که قرار است سوار ماشینش شویم، کاملاً قابل اعتماد است. این تغییر بزرگ، با اینکه راحتی زیادی برای ما آورده، خطرات جدید و پنهانی را هم با خود به همراه داشته است.

تاکسی اینترنتی

۱. آسیب‌پذیری در یک اتاقک متحرک

وقتی درِ یک ماشین شخصی را باز می‌کنیم و روی صندلی عقب می‌نشینیم، در واقع از یک فضای عمومی (خیابان) وارد یک فضای کاملاً خصوصی می‌شویم. خودرو مانند یک اتاقک کوچک و ایزوله است که برای تمام مدت سفر، ما را از دنیای بیرون جدا می‌کند. در این فضای بسته، چند واقعیت نگران‌کننده وجود دارد:

  • کنترل کامل در دست راننده است: راننده مسیر را انتخاب می‌کند، قفل درها دست اوست و کنترل کامل وسیله نقلیه را دارد.
  • هیچ شاهدی وجود ندارد: برخلاف اتوبوس یا مترو، در یک ماشین شخصی، معمولاً شاهد دیگری برای اتفاقات احتمالی وجود ندارد.
  • توازن قدرت نابرابر است: مسافر، به خصوص اگر تنها باشد، در موقعیت ضعیف‌تری قرار دارد. این عدم توازن قدرت، یک آسیب‌پذیری جدی ایجاد می‌کند که می‌تواند مورد سوءاستفاده قرار بگیرد.

۲. راننده تحت فشار: بمب ساعتی استرس

تصویری که این اپلیکیشن‌ها از رانندگان خود نشان می‌دهند، فردی خوش‌برخورد و آماده خدمت‌رسانی است. اما پشت این تصویر، واقعیت‌های تلخ‌تری وجود دارد. همانطور که آقای گودرزی در تحلیل خود اشاره می‌کند، بسیاری از این رانندگان، افرادی هستند که زیر بار سنگین‌ترین فشارهای اقتصادی و روانی روزگار می‌گذرانند. بیایید این فشارها را تصور کنیم:

  • استرس مالی: نگرانی دائمی برای هزینه‌های بنزین، تعمیرات ماشین، و کسب درآمدی که فقط کفاف یک زندگی حداقلی را بدهد.
  • فرسودگی شغلی: ساعت‌های طولانی رانندگی در ترافیک، تحمل خستگی و بی‌خوابی، و سروکله زدن با مسافران مختلف.
  • تحقیر و خشم فروخورده: برخورد با مسافران ناراضی، شنیدن توهین، و احساس نادیده گرفته شدن، خشمی را در درون فرد جمع می‌کند که جایی برای تخلیه ندارد.

این فشارها، فرد را به یک بمب ساعتی تبدیل می‌کند. کسی که در مرز شکنندگی روانی قرار دارد، ممکن است با یک جرقه کوچک، مثل یک بحث ساده سر کرایه، از کوره در برود و دست به رفتار خشونت‌آمیزی بزند که در حالت عادی هرگز انجام نمی‌داد. خودروی این افراد، عملاً به کپسول متحرک این همه استرس و خشم پنهان تبدیل می‌شود.

۳. توهم امنیت: وقتی ستاره‌ها و عکس‌ها ما را فریب می‌دهند

این اپلیکیشن‌ها بسیار هوشمندانه طراحی شده‌اند تا به ما احساس امنیت بدهند. ما عکس راننده، نام، شماره پلاک ماشین و امتیاز او را می‌بینیم. حتی می‌توانیم مسیر سفر را به صورت زنده برای خانواده خود بفرستیم. همه این‌ها عالی هستند، اما یک توهم امنیت خطرناک ایجاد می‌کنند. واقعیت این است که این ویژگی‌ها فقط ظاهر ماجرا هستند. یک عکس پروفایل، چیزی از سلامت روان یک فرد به ما نمی‌گوید. یک امتیاز بالا، ممکن است حاصل صدها سفر بی‌دردسر باشد، اما نمی‌تواند تضمین کند که راننده در سفر صد و یکم، به خاطر فشارهای زندگی‌اش، دست به کار خطرناکی نزند.

پرونده الهه حسین‌نژاد به ما ثابت کرد که ما به سیستمی اعتماد کرده بودیم که حفره‌های امنیتی مرگباری داشت. ما فکر می‌کردیم یک چشم بزرگ و ناظر از ما محافظت می‌کند، اما در عمل، این نظارت آنقدر سطحی بود که یک فرد با سابقه‌ی خطرناک توانست از تمام فیلترها عبور کند و یک فاجعه را رقم بزند.

بخش دوم: قاتل که بود؟ نگاهی به روانشناسی یک فرد معمولی در آستانه فروپاشی

وقتی به یک قاتل فکر می‌کنیم، معمولاً تصویری از یک هیولای شیطانی و بی‌رحم در ذهن ما شکل می‌گیرد؛ فردی که از همان نگاه اول می‌توان شرارت را در چشمانش دید. اما واقعیت ترسناک‌تر این است که بسیاری از جنایتکاران هولناک، افرادی با ظاهر کاملاً معمولی هستند. روانشناسان به این افراد «مرد خاکستری» می‌گویند؛ کسی که آنقدر عادی است که به راحتی در شلوغی جامعه گم می‌شود. او می‌تواند همسایه ما، یک فروشنده، یا راننده تاکسی اینترنتی باشد.

قتل خاکستری

قاتل الهه حسین‌نژاد، از همین دسته بود. او یک جنایتکار حرفه‌ای با نقشه‌های پیچیده نبود، بلکه به احتمال زیاد، یک فرد معمولی بود که در زیر فشار خردکننده زندگی، به نقطه فروپاشی رسیده بود. روان او مانند یک دیگ زودپز بود که مشکلات مالی، استرس شغلی و ناکامی‌های شخصی، شعله زیر آن را روزبه‌روز بیشتر کرده بودند. بدون هیچ سوپاپ اطمینانی برای خالی کردن این فشار، تنها یک تلنگر کافی بود تا این دیگ منفجر شود. بیایید ویژگی‌های روان‌شناختی این فرد را دقیق‌تر بررسی کنیم:

۱. فیتیله کوتاه: ناتوانی در مهار خشم و وسوسه

این مهم‌ترین ویژگی شخصیتی چنین افرادی است. برای اکثر ما، بین یک فکر عصبانی («چقدر از دست این شخص عصبانی هستم!») و یک اقدام عملی، یک فاصله وجود دارد. ما فکر می‌کنیم، سبک و سنگین می‌کنیم و جلوی خودمان را می‌گیریم. اما برای فردی با «کنترل تکانه ضعیف»، این فاصله تقریباً وجود ندارد. فکر و عمل به هم چسبیده‌اند.

  • جرقه انفجار: وسوسه برای سرقت وسایل الهه حسین‌نژاد، همان جرقه‌ای بود که این فرد برای انفجار نیاز داشت. در آن لحظه، نیاز شدید مالی یا حرص، بر هرگونه تفکر منطقی غلبه کرد.
  • خشونت آنی: او قادر نبود خشم یا وسوسه خود را مدیریت کند. در ذهن او، ساده‌ترین و سریع‌ترین راه برای رسیدن به خواسته، استفاده از زور و خشونت بود، بدون اینکه به پیامدهای ویرانگر آن فکر کند.

۲. تونل دید: زندگی فقط برای همین یک لحظه

ویژگی دیگر این افراد، ناتوانی در دیدن آینده است. وقتی تحت فشار یک تصمیم آنی قرار می‌گیرند، دچار چیزی به نام «تونل دید» می‌شوند.

  • کور شدن نسبت به آینده: در آن لحظات، تمام دنیای فرد در همان هدف کوچک خلاص می‌شود: «باید این موبایل را بدزدم» یا «باید او را ساکت کنم». او کاملاً نسبت به آینده کور می‌شود. به اینکه فردا دستگیر خواهد شد، زندگی خانواده‌اش نابود می‌شود، یا یک انسان را به قتل می‌رساند، فکر نمی‌کند. تنها چیزی که اهمیت دارد، حل کردن «مشکلِ همین لحظه» است.
  • از دزدی تا قتل: تصمیم به قتل، معمولاً بخشی از نقشه اولیه این افراد نیست. این یک واکنش وحشت‌زده و فاجعه‌بار در داخل همین «تونل دید» است. وقتی با مقاومت قربانی روبرو می‌شود، دچار وحشت شده و برای پاک کردن صورت مسئله (یعنی ساکت کردن تنها شاهد ماجرا)، دست به جنایتی به مراتب بزرگ‌تر می‌زند، غافل از اینکه در حال فرو رفتن در باتلاقی عمیق‌تر است.

۳. چراغ قرمزهای نادیده گرفته شده

شخصیت‌های این‌چنینی، یک‌شبه به جنایتکار تبدیل نمی‌شوند. آن‌ها در مسیر زندگی خود، معمولاً چراغ قرمزهای زیادی را رد کرده‌اند؛ نشانه‌های هشداری که اگر به موقع دیده می‌شدند، می‌توانستند جلوی فاجعه را بگیرند. این چراغ قرمزها لزوماً سابقه کیفری سنگین نیستند، بلکه می‌توانند شامل موارد زیر باشند:

  • شکایت‌های قبلی مسافران: حتی شکایت‌های به ظاهر کوچک در مورد رفتار توهین‌آمیز، پرخاشگری در رانندگی یا بحث‌وجدل‌های بی‌مورد.
  • بی‌ثباتی مالی و شغلی: داشتن بدهی‌های متعدد، تغییر شغل‌های مداوم، و ناتوانی در حفظ یک زندگی پایدار.
  • مشکلات در روابط شخصی: سابقه درگیری‌های خانوادگی، طلاق‌های پرماجرا، یا ناتوانی در برقراری ارتباط سالم با دیگران.

هرکدام از این موارد به تنهایی شاید بی‌اهمیت به نظر برسند، اما وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، تصویری واضح از یک فرد بی‌ثبات و در معرض خطر را نشان می‌دهند. تراژدی بزرگ این است که سیستمی که به او اجازه کار داده بود، طوری طراحی نشده بود که این الگوهای خطرناک و این چراغ قرمزها را ببیند و جدی بگیرد. او محصول خطرناک یک شخصیت شکننده بود که در مسیری قرار گرفت که یک سیستم بی‌مسئولیت پیش پایش گذاشته بود.

قتل مقصر

بخش سوم: مقصر اصلی کیست؟ شرکتی که چشمش را به روی خطر بست

درست است که قاتل، آن ماشه را کشید، اما این سیستم بود که اسلحه را پر کرد، آن را به دست قاتل داد و او را پشت فرمان خودرویی نشاند که الهه حسین‌نژاد به آن اعتماد کرده بود. در تحلیل نهایی این فاجعه، انگشت اتهام از فرد فراتر رفته و به سمت یک سیستم معیوب و یک شرکت بزرگ با مسئولیت‌های فراموش‌شده نشانه می‌رود.

۱. گزینشی با حفره‌های امنیتی مرگبار

شرکت‌های تاکسی اینترنتی با افتخار اعلام می‌کنند که از تمام رانندگان «گواهی عدم سوءپیشینه» دریافت می‌کنند. این جمله در ظاهر بسیار اطمینان‌بخش است، اما در عمل، مانند یک تور ماهیگیری با سوراخ‌های بسیار بزرگ است که فقط ماهی‌های درشت را می‌گیرد و به ماهی‌های خطرناک کوچک‌تر اجازه عبور می‌دهد. بیایید ببینیم این گواهی چه چیزهایی را به ما نشان نمی‌دهد:

  • مشکلات روانی: این گواهی هیچ اطلاعاتی درباره سلامت روان فرد، سابقه افسردگی، یا تمایلات پرخاشگرانه او نمی‌دهد.
  • خشونت‌های ثبت‌نشده: بسیاری از خشونت‌ها (مثل درگیری‌های خانوادگی یا نزاع‌های خیابانی) هرگز به یک پرونده کیفری سنگین تبدیل نمی‌شوند، اما نشانه‌های روشنی از خطرناک بودن یک فرد هستند.
  • شکایت‌های مردمی: مهم‌ترین حفره همین‌جاست. این سیستم، شکایت‌های ثبت‌شده از راننده در خود اپلیکیشن را جدی نمی‌گیرد. ممکن بود ده‌ها مسافر دیگر پیش از این، از رفتار بی‌ادبانه، رانندگی خطرناک یا پرخاشگری این فرد شکایت کرده باشند، اما این شکایت‌ها به جای اینکه به عنوان یک الگوی خطرناک بررسی شوند، نادیده گرفته شده‌اند.

چرا این گزینش اینقدر ضعیف است؟ پاسخ ساده است: سود بر امنیت اولویت دارد. برای این شرکت‌ها، مهم این است که در سریع‌ترین زمان ممکن، بیشترین تعداد راننده را جذب کنند تا بتوانند خدمات خود را گسترش دهند. بررسی دقیق سوابق و سلامت روان رانندگان، فرآیندی زمان‌بر و پرهزینه است. آنها به جای ساختن یک دیوار امنیتی محکم، به یک پرده نازک رضایت دادند؛ پرده‌ای که قاتل الهه حسین‌نژاد به راحتی از آن عبور کرد.

۲. «ما فقط یک برنامه هستیم!»: فرار بزرگ از زیر بار مسئولیت

یکی از بزرگ‌ترین بهانه‌هایی که این شرکت‌ها در زمان وقوع یک فاجعه می‌آورند این است: «ما یک شرکت حمل‌ونقل نیستیم، ما فقط یک پلتفرم فناوری هستیم که یک راننده را به یک مسافر وصل می‌کنیم. ما مسئول رفتار آنها نیستیم.» این بهانه، پوچ و غیرقابل‌قبول است. بیایید یک مثال ساده بزنیم: آیا صاحب یک رستوران می‌تواند بگوید: «من فقط میز و صندلی و آشپز را فراهم کرده‌ام، اگر آشپز غذای مسموم به مشتری داد، به من ربطی ندارد»؟ قطعاً نه. وقتی یک شرکت، کسب‌وکاری را بر اساس اعتماد مردم بنا می‌کند، از آن پول درمی‌آورد و نام و برند خود را روی آن می‌گذارد، مسئولیت مستقیم امنیت آن سرویس را بر عهده دارد. این شرکت‌ها، شرکت‌های حمل‌ونقل مدرن هستند و نمی‌توانند پشت نقاب «فناوری» پنهان شوند و از مسئولیت مرگ و زندگی مشتریانشان شانه خالی کنند.

جامعه مقصر قتل

۳. راه حل گودرزی: ساختن سیستمی که از فاجعه پیشگیری کند

راه حل، آنطور که آقای گودرزی به درستی اشاره می‌کند، تغییر رویکرد از واکنش به پیشگیری است. یعنی به جای اینکه بعد از وقوع یک جنایت، تنها ابراز تأسف کنیم، سیستمی بسازیم که اجازه وقوع آن را ندهد. این سیستم پیشگیرانه می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • تحلیل هوشمند شکایات: به جای نادیده گرفتن شکایت‌های کاربران، یک تیم متخصص باید الگوهای خطرناک را شناسایی کند. برای مثال، راننده‌ای که در یک ماه، سه شکایت در مورد پرخاشگری دارد، یک «چراغ قرمز» روشن است و باید فوراً برای بررسی، فعالیتش متوقف شود.
  • بررسی‌های دوره‌ای: گزینش نباید فقط یک بار در ابتدای کار انجام شود. باید بررسی‌های دوره‌ای، هم از نظر سوابق و هم از نظر بازخوردهای مردمی، وجود داشته باشد.
  • حمایت و مداخله: همانطور که گودرزی پیشنهاد می‌دهد، باید تیمی متشکل از روانشناسان و مددکاران اجتماعی وجود داشته باشد. وقتی یک راننده علائم خطرناک از خود نشان می‌دهد، این تیم می‌تواند با او صحبت کند. شاید او به دلیل مشکلات زندگی نیاز به کمک و مشاوره دارد، و شاید هم واقعاً برای این شغل مناسب نیست و باید برای همیشه کنار گذاشته شود.

هدف این سیستم، مچ‌گیری نیست، بلکه نجات جان انسان‌هاست. سیستمی که بتواند فردی را که در آستانه فروپاشی است، پیش از آنکه خودروی خود را به صحنه یک جنایت تبدیل کند، شناسایی کرده و جلوی او را بگیرد. این تنها راه واقعی برای جلوگیری از تکرار تراژدی‌هایی مانند مرگ الهه حسین‌نژاد است.

نتیجه‌گیری: تراژدی الهه، هشداری برای همه ما

قتل الهه حسین‌نژاد یک اتفاق نبود، یک پیامد قابل پیش‌بینی از یک سیستم معیوب بود. این فاجعه به ما نشان داد که در عصر جدید، بزرگ‌ترین خطرها لزوماً از سوی مجرمان حرفه‌ای نیستند، بلکه از جانب افراد عادی و خاکستری‌ای هستند که تحت فشار جامعه و در بستر بی‌مسئولیتی شرکت‌های بزرگ، به نقطه شکست می‌رسند.

رسالت ما در سلامت روان فقط اعلام خبر یا این جنایت نیست، این پرونده یک فراخوان برای اقدام است. فراخوانی برای کاربران تا امنیت خود را بدیهی فرض نکنند؛ فراخوانی برای قانون‌گذاران تا قوانین متناسب با این پلتفرم‌های نوین وضع کنند؛ و مهم‌تر از همه، فراخوانی برای این شرکت‌های فناوری تا مسئولیت کامل امنیت مشتریان خود را بپذیرند و سود را بر جان انسان‌ها ارجح ندانند. اگر این درس‌ها را نیاموزیم، نام الهه حسین‌نژاد نه آخرین، که تنها یکی از قربانیان بسیارِ این تراژدی مدرن خواهد بود.

نتیجه گیری

RELATED ARTICLES
Continue to the category

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

- Advertisment -
Google search engine

Most Popular

Recent Comments